اصولا نونهالان دارای ضمیری به دور از انحراف می باشند . لذا باید آنها را به روشی که افکار منفی در آنها از بین برود راهنمایی کرد. نونهالان به توجه دیگران به خود نیازمند هستند تا بتوانند خود را به اثبات رسانده و توانایی های خود را به منصه ظهور برسانند و اگر هدف برآورده کردن نیازهای انسانی و معقول نونهالان باشد به طور قطع مربی می تواند رفتارهای شایسته و متناسب با آنها را سرلوحه کار خود قرار دهد.
تنبیه های بی مورد علاوه بر کاهش قدرت تصمیم گیری های صحیح یک مربی ، ارتباط میان مربی و شاگرد را به مخاطره خواهد انداخت . مربی نباید از تنبیه برای رضایت خاطر خود بهره ببرد . لذا دانستن این که تنبیه بی مورد ضمن ایجاد حس دروغ گویی ، می تواند باعث ناراحتی های روحی و جسمی گردد بسیار مهم است .
خشم و عصبانیت یک مربی می تواند او را از مرز تعادل خارج نماید . بنابراین افراط و تفریط در تشویق و تنبیه صدمات ناگواری را به همراه خواهد داشت .یکی از موثرترین راه ها برای رسیدن به اهدف و برنامه های تربیتی صحیح ، آن است که مربی با کلامی نافذ و شیوا ، و رفتاری منعطف و هدفمند ، در بوجود آوردن پشتوانه ای قوی میان نونهالان ، در راستای افزایش اعتماد به نفس آنان کوشش نماید.
برقراری ارتباط با نونهالان در مسیر افکار و درهمان سطحی که وی قرار دارد می تواند نیروی تفکر آنها را گسترش داده و از بروز افکار غلط که از درک اشتباه آنها نشات می گیرد جلوگیری نمود و البته بدیهیست ، در فرایند انتقال در محیط آموزش ، مربی باید از اختلاف سطوح اقتصادی ، جسمانی ، شخصیتی ، تحصیلی ، هوشی و .. در میان نونهالان آگاه باشد .
شایسته است ، عقاید و نظرات دانشمندان و صاحب نظران را نیز در این زمینه بیان نماییم .
" مزلو " می گوید : وقتی نیاز ها به طور شایسته ای برآورده نشود در پاسخ ها و واکنش ها نسبت به محرکها یا موقعیت ها ، تاثیر چشمگیری پدید خواهد آمد ، بدان سان که زمینه موثری برای پرخاشگری ، کناره گیری ، دیر آموزی و فرار از محیط آموزش فراهم می گردد .
استنباط " افلاطون " نیز چنین است که به تفاوت استعداد فطری اعتقاد داشته و می گوید: برای تربیت افراد موثر ، ضمن در نظر گرافتن تفاوت های فردی ، باید تعلیمات را بر اساس ذوق و سلیقه آنها بنا نهاد . البته درک و احترام به سلیقه شاگردان نباید برنامه های یک مربی را منحرف نماید.
" ژاک ژاک روسو " در کتاب " امیل " می گوید : به تدریج که فهم و درک نونهال رشد می کند ، نیروی طبیعی او ظاهر میگردد ، لذا باید تربیت با این نیرو ها و استعداد ذاتی او سازگار شود.
از بچه ها در هر سن رفتار و کرداری سر میزند که برای آن سن طبیعی بوده و مربی باید از همان رفتار ها برای توسعه هدف مند در امر آموزش بهره لازم را ببرد .
" هنریچ پستالوتزی " معتقد است : درامر آموزش باید مطابق رشد کسی که مورد آموزش قرار می گیرد پیش رفت و مراحلی را پیمود که از لحاظ روانشناسی با هم ارتباط داشته باشند.
" هاروکس " نیز میگوید : نونهالی که پا به عرصه نوجوانی میگذارد ، از نظر بدنی در حال دگرگونی و تحول ، از لحاظ عاطفی نا بالغ ، از نظر تجربه محدود و از دیدگاه فرهنگ تابع محیط است .
نه از مزایای کودکی بهره می برد و نه از امتیازات بزرگسالی ، با وجود اینکه در رویا زندگی میکند با واقعیت روبروست و سرانجام اینکه " مستی است هوشیار و خوابیده ایست بیدار "